آسمونی رو دوست دارم که بارونش فقط برای شستن غم های تو بباره...
دنبال کسی نیستم که وقتی میگم:میرم بگه نرو
کسی رو میخوام که وقتی گفتم میرم بگه صبر کن منم باهات بیام، تنها نرو.
نجوایی از سوی تو
نگاهی کوتاه از تو
لبخندی بر لبان زیبایت
و من خود را غرق در عشق دیدم
اگر می خواهی مرا ببینی پلکهایت را روی هم بگذار و چشمانت را ببند...
من همانی هستم که هیچ وقت مرا ندیدی.
من بهار را بی تو دوست ندارم
من عشق را بی تو دوست ندارم
من نفس کشیدن را بی تو دوست ندارم
من زندگی را بی تو دوست ندارم
لطفا من رو ببخش
*•.¸.•*بِسْمِ اللهِ الْرَّحْمَنِ الْرَّحِیمِ*•.¸.•*
کودکی با پاهای برهنه بر روی برفها ایستاده بود و به ویترین
فروشگاهی نگاه می کرد. زنی در حال عبور او را دید او را به داخل
فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید و گفت : عزیزم مواظب
خودت باش. کودک پرسید ببخشید خانم شما خدا هستید زن لبخند زد و
پاسخ داد : نه من فقط بنده خدا هستم. کودک گفت می دانستم با او نسبتی
داری!